امشب بدجور دلتنگت شدم...نمیدونم کی بشه برگردم و باز یواشکی ببینمت...میدونم که فهمیدی هیچکس اندازه من بفکرت نیست..خیلی سال گذشت و من تسلیم نشدم..تو هنوز تنها کسی هستی که عشقت تو قلبمه...نمیتونم به کسی فکر کنم ..جز تو...گاهی شده انقد اضطراب گرفتم در حد نابودی ولی همیشه موقع ترس و اضطراب ب تو فکر میکنم..به امید دادن هات..خیلی ناراحتم ازینکه چرا بیشتر قدرتو ندونستم..کاش میشد زمان رو به عقب برگردوند کاش میشد تو زمان سفر کرد..دنیا جای خیلی کوچیکیه واسه من که هرجارو نگاه میکنم تویی...خیلی دوستت دارم
|
امتیاز مطلب : 388
|
تعداد امتیازدهندگان : 84
|
مجموع امتیاز : 84